ویژگی کسی که چشم زخم به او رسیده، ویژگی آنکه از چشم بد آسیب دیده، چشم رسیده، چشم خورده، برای مثال شد چشم زده بهار باغش / زد باد تپانچه بر چراغش (نظامی۳ - ۵۱۵)
ویژگی کسی که چشم زخم به او رسیده، ویژگی آنکه از چشم بد آسیب دیده، چشم رسیده، چشم خورده، برای مِثال شد چشم زده بهار باغش / زد باد تپانچه بر چراغش (نظامی۳ - ۵۱۵)
مخلوط کردن و زیر و رو کردن. (فرهنگ فارسی معین). مخلوط کردن و بی ترتیب کردن و آشفته کردن. (ناظم الاطباء) : چای را بهم زدن، مجازاً، زیبا و دور از هر تیرگی و از هر زشتی: بدو داد شنگل سپینود را چو سرو سهی شمع بیدود را. فردوسی. شمع بیدود و نقش بیداغند. نظامی. رجوع به دود شود. - آتش بی دود، کنایه از شراب. (از یادداشت مؤلف)
مخلوط کردن و زیر و رو کردن. (فرهنگ فارسی معین). مخلوط کردن و بی ترتیب کردن و آشفته کردن. (ناظم الاطباء) : چای را بهم زدن، مجازاً، زیبا و دور از هر تیرگی و از هر زشتی: بدو داد شنگل سپینود را چو سرو سهی شمع بیدود را. فردوسی. شمع بیدود و نقش بیداغند. نظامی. رجوع به دود شود. - آتش بی دود، کنایه از شراب. (از یادداشت مؤلف)